سعید حجاریان:
جنگ ۱۲روزه میهن پرستی بود نه ملی گرایی
به گزارش خبرگزاری نام، به دنبال جنگ دوازده روزه بین ایران و اسرائیل خیلی از تحلیل گران و سیاستمداران دیدگاه و نظراتشان را در رابطه با جنگ، مباحث امنیتی و سیاست داخلی بعد از آتش بس مطرح نمودند
به گزارش خبرگزاری نام به نقل از خبر آنلاین ا روزنامه هممیهن در گفتوگو با حجاریان به ابعاد مختلف این جنگ و رفتار نیروهای سیاسی و مردم و آن چه بعنوان تقویت ملیگرایی مطرح میشود پرداخته است.
این گفتگو در ادامه می آید.
پس از حمله اخیر اسرائیل به ایران و متعاقب آن جنگ ۱۲ روزه، این ادعا عنوان شد که احساس همبستگی ملی مردم ایران بیشتر شده است. علاوه بر اظهارنظرهای داخلی، بعنوان مثال در فایننشال تایمز هم نوشته ای می خواندم که معتقد بود تجاوز اسرائیل حس ناسیونالیسم ایرانی را برانگیخت و بیدار کرد؛ یعنی امری که تصور می شد تبدیل به پاشنه آشیل نظم موجود شود، به نحوی دیگر متعیّن شد. البته که میتوان در رابطه با چرایی این امر تأمل بیشتری داشت. به نظر شما- که هم در حوزه «الگوهای امنیت ملی» و هم «سرمایه اجتماعی» فعالیتهای نظری داشته اید باید این احساس همبستگی را زودگذر و برآمده از احساسات تلقی کنیم؟
فکر می کنم برای پاسخ به این مساله باید دو مفهوم را از یکدیگر تفکیک نماییم. نخستین آنها «میهن پرستی» یا patriotism است و دیگری «ملی گرایی» یا nationalism. در مفهوم اول بیشتر جا و مکان محل بحث است و مشخصاً حس تعلق به «خاک» مورد توجه قرار می گیرد. گویی خانه فرد را آتش زده اند و او برای اطفاء حریق دست به هر اقدامی می زند؛ چه جمعاً و چه انفراداً. اما در مفهوم دوم تمرکز و توجه به طور عمده بر «هویت» است. در واقع ناسیونالیسم ناظر بر امری وجودی و اگزیستنت است. یعنی فرد احساس می کند دیگری می خواهد او را به کلی نابود کند و هویت اش را از بین ببرد.
یعنی مشخصاً از ایران، ایرانی زدایی کنند تا حدی که خون ایرانی در رگ غیرایرانی به جریان بیفتد. با این تفکیک و توضیح به گمان من آن چه در جنگ اخیر برجسته شد میهن پرستی بود نه ملی گرایی. یعنی ما با «همبستگیِ میهن پرستانه» مواجه بودیم. ازاین رو اگر مردم مطمئن شوند سایه جنگ دیگر بر سرشان سنگینی نمی کند و اوضاع به حالت عادی برگشته است، از آن چه که میان «ملت» و «دولت» افتاده است، باردیگر پرونده «ناسیونالیسم ایرانی» روی میز قرار خواهد گرفت. یعنی وقتی دولت قادر نیست کارویژه های خویش را به درستی انجام دهد یا در حوزه هایی خویش را در مقابل مردم تعریف کند، احساسات ملی گرایانه و در نتیجه تعلقات ناسیونالیستی فروکش می کند.
چطور می توان این سنخ وضعیت ها را که شما ذیل عنوان «میهن پرستی» صورت بندی اش کردید، از حالت موقت به حالت پایدار درآورد؟ یعنی از وضعیت همبستگیِ موقعیتی و شکننده خارج شد و به افق بلند مدت و پایدار فکر کرد.
چنانکه قبلاً گفته ام ما هنوز به مرحله ملت-دولت نرسیده ایم ولی با این وجود باید تاکید کرد که اوضاع تماماً تیره و تار نیست. ببینید! ناسیونالیسم، محصول دولتی است که دغدغه ملت اش را دارد. اگر توجه کرده باشید زمانیکه کمی وضعیت جنگی مبتنی بر تجاوز اسرائیل فروکش می کرد، برخی می گفتند امکان دارد موج بعدی از مرزها و از میان اقوام برخیزد. این یعنی ما با مساله ملت-دولت مشکل داریم.
یک سؤال می پرسم؛ چرا بعضی می گویند ملت ترک یا ملت کُرد اما نمی گویند ملت بلوچ؟ پاسخ اینست که ترک ها و کردها در دوره هایی دارای دولت بوده اند؛ یعنی علاوه بر پیشینه های هویتی منضم به دولت (ولو بشکل پوشالی) بوده اند اما بلوچ ها چنین نبوده اند. یعنی قسمتهایی از ترک ها و کُردها به خاطر تجربه پیشه وری یا قاضی محمد و برخی به سبب حس بی عدالتی و تبعیض احساس می کنند دولت نمایندگی شان نمی کند و نتیجتاً خویش را ملت می دانند.
می خواهم بگویم ملت-دولت یک پازل بزرگ است که در آن به واسطه نقش محوری دولت، هر موجودیتی باید سر جای خود قرار بگیرد و درصورتیکه این پازل به درستی چیده نشود، می تواند یک سرزمین را به خطر بیندازد. پس، دولت وظیفه دارد در بین مدت با احصاء این شکاف ها، درصدد پر کردن شان برآید و آشتی ملیِ پایدار برقرار کند و در یک کلام دل مردم را به دست بیاورد. مهندس موسوی هم در رابطه با حمله اسرائیل اطلاعیه ای صادر کرد که در بخشی از آن بر این مساله تاکید کرده و گفته بود، «هولناک خواهد بود اگر کسانی با رؤیاپردازی واکنش جامعه را تأیید بر شیوه حکمرانی ناکارآمدشان بپندارند یا جلوه دهند. چنین اشتباهی ملت را دلسرد و بیگانه را امیدوار خواهد نمود که شاید بار دیگر بتواند خدای ناکرده در سپری که او را ناکام گذاشت، رخنه ای بیابد.»
چنانکه می دانیم در پس رویدادهایی نظیر تجاوز و جنگ مساله «اقتدار» مورد تأمل جدی قرار می گیرد و این پرسش طرح می شود که اقتدار کشورها بعد از حمله چه وضعیتی پیدا می کند. نتایج این جنگ برای نقش منطقه ای ایران و مشخصاً ابتکار عمل آنچه بود؟ این وضعیت و شاید بهتر باشد بپرسم احیاء وضعیت پیشاجنگ چه تاثیری بر همبستگی ملی و مشروعیت سیاسی خواهد گذارد؟
اگر شرایط جنگی باشد، نمی توان تصور ابتکار عمل جامع داشت چونکه تمرکز، به درستی، بر دفع متجاوز و تک و پاتک است. اما اگر شرایط جنگی به پایان برسد، ایران باید در رابطه با نقش منطقه ای خود تجدیدنظر کند. ایران می تواند در فاز نخست، با همسایگان خود به ویژه کشورهای اسلامی، و در گام بعد دیگر کشورهای درحال توسعه ارتباط برقرار کند تا انگاره «ایرانِ منزوی» شکسته شود. اگر هم مذاکرات در یک صورت کلی، به سر انجام برسد، شاید بتوان به حداقلی از ارتباطات اقتصادی با جهان امید داشت؛ کمابیش وضعیتی شبیه زمان ریاست جمهوری باراک اوباما. البته، این الگو طرفینی است؛ به این معنا که همه طرف ها باید نقش سازنده ایفا کنند. اگر این الگو، که بنیادش بر توسعه و همکاری است، حاکم شود طبیعتاً همبستگی ملی و مشروعیت سیاسی بالا می رود. اما، اگر مسیر ضدتوسعه پیش گرفته شود، صرفا باید به ادوات جنگی فکر نماییم.
زمانیکه فشارهای خارجی به وجود می آیند و مثلا تحت عنوان «جنگ» شدت بیشتری می گیرند، ناخودآگاه به مسایل و شکاف های داخلی توجه بیشتری می شود و ایده هایی برای گشایش در زمینه عمومی، رسانه و... مطرح می گردد. حامیان ایده های مبتنی بر آزادی و گشایش اعتقاد دارند چنین مواردی شروط موردنیاز برای تاب آوری ملی هستند و در مقابل، مخالفان قائل به شکلی تفکیک اند و اعتقاد دارند این قبیل اقدام ها به مثابه عقب نشینی و اتفاقاً در خدمت پروژه فشار خارجی است. در شرایط فعلی، چه اقداماتی در حوزه سیاست و جامعه میتوان تجویز کرد که در میانه این دو قطب قرار بگیرد؟ آیا اساساً شما قائل به این «میانه» هستید یا موقعیت طرفین را نابرابر می دانید؟
من معتقدم اگر دولت از روی ترس خارجی به گشایش فضا روی بیاورد، بمحض آن که خیال اش از خارج آسوده شد همه روزنه ها و درزها را خواهد بست. ولی اگر دولت صرف نظر از اینکه فشار خارجی باشد یا نباشد، صرفا به واسطه ایجاد موازنه داخلی و به رسمیت شناختن دیگری، گشایش هایی را فراهم آورد، امکان بازپس گیری آزادی ها کمتر می شود. طبعاً مسیر دوم- که من موافق آن بوده و هستم-، بر تاب آوری ملی خواهد افزود.
به اعتقاد من تا وقتی که جامعه مدنی قدرت نگیرد، و احزاب و رسانه ها قوی نشوند، میانه ای به وجود نخواهد آمد و اقدامات گشایش بخش رنگ وبوی رانتی و مافیایی می گیرند. مثلا در زمینه زندانیان سیاسی، من معتقدم باید از ایده ای دفاع کرد که از پس آن کلیه پرونده های زندانیان سیاسی مختومه اعلام گردد. توجه کنید، زمانیکه از زندانیان سیاسی نام می برم، توجه ام معطوف به همه کسانی است که صرفا به خاطر فعالیت سیاسی، نقد، اظهارنظر و امثال این موارد برای شان پرونده تشکیل شده و حکم گرفته اند.
یعنی، کسانیکه دست به اسلحه برده اند، ترور یا سابوتاژ کرده اند، از این دایره خارج می باشند. از امروز به بعد هم میتوان قانون رسیدگی به جرم سیاسی را از وضعیت متروک درآورد و به اجرا گذارد. سخن روشن من اینست که نباید هر کس به فکر آزاد کردن زندانی خودش باشد. در زمینه رسانه ها هم باید چنین نگاه همه شمولی را به کار بست؛ یعنی از انحصار در رسانه کاست و به فراگیری آن کمک کرد.
در همین اثنی، زمانیکه بحث از گشایش ها عنوان شد چند اتفاق رخ داد. طرح معروف به «تشدید مجازات جاسوسی و همکاری کنندگان با رژیم صهیونیستی و کشورهای متخاصم ضد امنیت و منافع ملی» برای تعقیب جاسوسان از جانب مجلس عنوان شد و همینطور اخراج افغانستانی ها به طرز سریع السیری در پیش گرفته شد. یعنی تسریع در فرایند قانون گذاری و اقدام سبب شد انتقاداتی عمیق به وجود بیاید. این اقدامات معلول وضعیت کلی مواجهه با جاسوس ها بود. اساساً مواجهه با جاسوسی چطور باید رخ دهد تا هم کارآمد باشد، و هم قانون و حقوق شهروندی و مقیمین را خدشه دار نکند.
در مساله جاسوسی و جاسوس ها اولاً، باید تفاوت میان «جاسوس» و «منبع/مخبر» را روشن نماییم. متاسفانه قانون ما در این حوزه ضعف های جدی دارد و اساساً تقنین در این حوزه دشوار است. ایرادات شورای نگهبان هم تا حدودی مؤید همین مساله است. ثانیاً، باید برای نوبت چندم تکرار کنم که مرجع تشخیص جاسوسی مهم می باشد. کار ضدجاسوسی تخصصی است و هنوز برای من روشن نیست چرا آنرا میان دو نهاد اطلاعاتی تقسیم کرده اند. در این مورد تمرکز و آموزش و کیفیت نقش کلیدی دارد.
اما در رابطه با افغانستانی ها. من گمان دارم همان گونه که امکان دارد چند نفر افغانستانی به سبب فقر و فاقه در دام سرویسهای اطلاعاتی افتاده باشند، شاید به همان اندازه اتباع ایران هم در همین تله ها هم گرفتار شده باشند. وقتی کشوری به لحاظ اقتصادی قوی نباشد، درآمد پایین و تورم بالا باشد، انواع واکنش ها پدید می آید؛ شامل تن فروشی، عضوفروشی، موادفروشی، تکدی گری و جاسوسی. در زمان دولت قبل، دروازه های شرقی کشور بیهوده باز شد و حجم انبوهی مهاجر بدون ضابطه مشخص به ایران آمدند.
اتباع بیگانه در هر جای دنیا مکان شان مشخص و نقل مکان شان تحت کنترل است، آموزش و شغل شان معلوم است، و حتی سازوکارهای حمایتی هم برای شان تعریف می شود؛ شامل کمک های دولت و کمک های نهادهای بین المللی. در ایران اما این گونه نیست و آنها مدام ما بین وزارت کشور، وزارت خارجه و دیگر نهادها و البته قضاوت های عامه مردم سرگردان اند.
در وضعیت جنگی و پساجنگی برخی ایده ها و گفتارها و به صورت کلی گروههای سیاسی گرفتار وضعیت «بی خاصیتی» می شوند. چونکه اولاً توان بسیج سیاسی و منطق عدد در جنگ های غیرکلاسیک محل پرسش قرار گرفته است، ثانیاً نهادهای بین المللی عموماً نظاره گر هستند و ثالثاً، سیاست از اساس در وضعیت تعلیق فرومی رود. در چنین شرایطی، آیا تولید گفتار سیاسی بلاموضوع است؟ اگر بلاموضوع نباشد میتوان چه طرح نویی درانداخت؟
در زمانیکه جنگ در جریان است، طبیعتاً بر ایده پردازی سیاسی فایده چندانی مترتب نخواهد بود. این وضعیت در دوره انقلابات هم حاکم است؛ زمانیکه رخداد یا event انقلاب رخ می دهد، کار نظری فریز می شود؛ چونکه ایده ها در ارتباط با پیش از رخداد یا بعد از آن هستند. چنانکه نیما می گوید: آن که غربال به دست دارد/ازعقبِ کاروان می آید!
حالا وقت آن است که بگوییم ما پیش از جنگ چه می گفتیم و پس از جنگ چه پیشنهاداتی داریم. پیش از وقوع جنگ ایده کلی من، چنانکه بارها تاکید کرده بودم، توازن در الگوی توسعه و امنیت ملی ایران بود. یعنی ما به موازات تمرکز بر اِلمان های دفاعی و نظامی، میبایست به وجوه مختلف توسعه پایدار و ارتقاء زیرساخت کشور می پرداختیم. توسعه مدنظر من هم طبیعتاً صرفا اقتصادی نبوده و باید از جمیع ابعاد به دنبال غنی سازی ملی می رفتیم و شکاف های ملت-دولت را ترمیم می کردیم. حال آن که صرفا بر غنی سازی هسته ای تاکید و عملا کشور تک بعدی شد اما، حالا مساله اینست که به قول شما چه طرح نویی را میتوان درانداخت.
از آنجاییکه من معتقدم هنوز جنگ اسرائیل و ایران تمام نشده است، و صرفا یک جنگ ۱۲ روزه از راه آتش بس شکننده به پایان رسیده، باید در قالب وضعیت «نه جنگ، نه صلح» ایده پردازی نماییم آن هم با پیوست روشن و بروزرسانی شده ی امنیت ملی. از آنجاییکه به تعبیر متخصصان جنگ و امنیت ملی ما در میانه نسل چهارم (4GW) و نسل پنجم (5GW) جنگ ها هستیم، به مرور وارد وضعیتی می شویم که جنگ ها بدون شلیک گلوله و حتی بی آن که مردم درگیر شوند شروع شده و به پایان می رسند؛ هر چند صدمه متوجه جامعه و قشرهای شکننده می شود.
در چنین فضایی ضروریست اولاً بر سطحی از مبارزه با فساد و تبعیض اصرار ورزیم تا شکنندگی از این ناحیه را حداقلی نماییم. ثانیاً ایدئولوژی زدگی و شعارزدگی را با سرعت کاهش دهیم؛ ملت ایران نه تروریست هستند نه آدم کش. دلیلی ندارد با بیان و تصریح حاکمیت یا منتسبان به آن برای کشور و مردم این سرزمین دردسر درست نماییم. زمانی آیت الله خامنه ای در زمینه سیاست داخلی گفت نگذارید جای ظالم و مظلوم عوض شود.
حالا اسرائیل و پروپاگاندای رسانه ای اش دارد کاری می کند که جای نجیب (یعنی ایران) و نانجیب (یعنی اسرائیل) عوض شود؛ بنابراین باید به آتش به اختیارها گفت نگذارید جای نجیب و نانجیب عوض شود. شما همین هم اکنون هم توجه کنید نتانیاهو علاوه بر رتوریک های در ارتباط با تهدید وجودی، می گوید مردم غزه ظالم هستند و اسرائیلی ها مظلوم! وقتی آنها غزه را با این حجم از تلفات و خسارت، ظالم معرفی می کنند حتما می توانند ایران را نانجیب و بزرگ ترین تهدید وجودی جلوه دهند. ثالثاً، باید مساله نفوذ را درست بفهمیم و با آن برخورد دقیق نماییم.
الان، به سادگی به افراد برچسب نفوذی می زنند و این کار خطرناکی است. حقیقت اینست که نفوذی به وقت اش ساکت است، و به وقت اش حرف خویش را می زند. یعنی باید عمق میدان را دقیق دید و غرق در لحظه نشد. باید اجمالاً توجه ها معطوف به چند مساله باشد: یکی ریشه افراد است. کسانیکه بشکل محیرالعقول تغییر ایدئولوژی می دهند، یکباره اسلام می آورند و مرکب عوض می کنند، عموماً مطمئن نیستند. دومی عقلانیت است. کسانیکه به دنبال تضعیف تصمیم های عقلایی و ضدعقلانیت جمعی و مشخصاً غیرنهادی هستند، معمولا مخرب هستند. علاوه بر این ها عامل های دیگری هم هست که در این گفتگو مجال طرح آنها نیست.
علاوه بر حوزه سیاست کمی به حوزه امنیت هم بپردازیم. زمانیکه گروههای نزدیک به ایران، مانند حماس و حزب الله زیر ضرب اسرائیل رفتند، یا پیشتر از آن وقتی که نظم سیاسی عراق بر نظم نظامی پیشین آن غلبه پیدا کرد، ایده «محور مقاومت» با چند پرسش مواجه شد؛ ایده ای که سابقاً به لحاظ قوت و گستردگی حتی از آن بعنوان «ناتوی منطقه ای» یاد می شد. به نظر شما این تغییرات در اتحادها و ائتلاف ها چه آثاری بر امنیت ملی ایران دارد و جمهوری اسلامی میبایست چه بازتعریفی در جایگاه منطقه ای خود انجام دهد؟
نمی دانم هم اکنون فرصت مناسبی برای تحلیل جایگاه منطقه ای ایران و وضعیت اش باشد یا خیر. اما بسیاری از امکانات و دستاوردها حالا از بین رفته اند. مشخصاً زمانی ما «محور مقاومت» درست کرده بودیم و هم اکنون بیم آن می رود دشمن دور ما «محور شرارت» درست کند! هم اکنون، نسبت ما با آذربایجان، ترکیه، عراق و سوریه و حتی کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس از منظر امنیت ملی روشن نیست و بعضی مستعد آن هستند که پایگاه اسرائیل بشوند؛ یعنی آمریکا به آنها چنین سهمی بدهد و ایران را در تنگنا قرار دهد. نظریه بدیل این وضعیت، اجلاس های دوجانبه و چندجانبه است تا از پی آن منافعی مشترک تعریف شود و به تدریج دفع خطر گردد و این مستلزم دیپلماسی قوی و متمرکز در وزارت امور خارجه است.
به نظر شما «توان هسته ای» چه نقشی در جایگاه منطقه ای ایران دارد و باید داشته باشد؟ شما سابقاً گفته بودید: «اتم و مشتقات اش برای ما پرمخاطره و پرهزینه است؛ چه یک گرم، چه صد کیلو؛ چه غنای یک درصد، چه ۲۰ درصد». اگر بخواهید تفسیر به رای کنید می توانید استدلال کنید همان چند صد گرم سبب دردسر شد و حمله به ایران را توجیه کرد. در مقابل می گویند اگر ایران پروژه هسته ای اش را سریع تر تعیین تکلیف کرده بود، از N.P.T خارج شده بود و حتی معطوف به ساخت بمب بود، می توانست برای خود بازدارندگی به وجود بیاورد. این وضعیت غبارآلود نسبت به توان هسته ای را باید چطور فهم کرد؟
ورود به پروژه هسته ای و ماندن در آن خرج زیادی برای کشورها دارد و تابحال مخارج قابل توجهی بر ما تحمیل شده است که با پول آن می شد لوکومتیو توسعه را کاملا به حرکت درآورد. اما آن چه فعلا دست ما را گرفته است ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم است که از ترس جاسوس ها و... باید آنرا پنهان نگه داریم و نمی دانیم در بین مطالبه خروج از N.P.T و همکاریِ حداقلی باید کجا بایستیم. یعنی یک امر استراتژیک تبدیل به تفنن برخی افراد شده است. این راه از آغاز اش پرخطر بود و روس ها به ایران تذکر دادند وارد این وادی نشوید اما توجهی نشد.
حالا بیایید فرض نماییم از همان اول ما رفته بودیم سراغ بمب؛ مگر کره شمالی که بمب دارد، شعار محو کشوری را سر می دهد؟ گاهی آزمایشی می کند و باقی اوقات ساکت است. ولی به لحاظ توسعه کاملا عقب مانده است. از آن گذشته، همان که کره شمالی را مجهز به این سلاح کرد، یعنی چین، افسار آنرا به دست دارد و دشوار است کره شمالی بی اجازه چین به همسایه جنوبی اش یا ژاپن حمله کند.
می خواهم بگویم دنیا، دنیای بمب سازی و بمب بازی نیست. از آن گذشته، من معتقدم اسلام ما را از استفاده از سلاح کشتار جمعی یعنی «ش. م. ر» منع کرده است و این خلاف مروّت و انسانیت و شرع است که از این نوع سلاح ها استفاده گردد. ولی خُب این ها منافاتی با دیگر ابزارهای جنگی همچون صنایع موشکی ندارد چونکه آنها را باید ذیل آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم...» تفسیر کرد.
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب