مذاكرات برجامی و درس هایی برای آینده
به گزارش خبرگزاری نام مذاكره با آمریكا و اروپا در چارچوب مذاكرات موسوم به برجام، تصمیم نظام جمهوری اسلامی ایران(رهبری+دولت)، بود كه البته اكثریت مطلق مجلس نیز با آن موافق بود.. حالا كه این تجربه ذیقیمت در كارنامه سیاست خارجی ایران، جای گرفته است می توان درس هایی از آن آموخت: متن حاضر، پاسخی به این پرسش است كه از روند گذشته، چه درس هایی می توان آموخت؟
۱- بعضی از پژوهشگران فرانگر و خیلی از اندیشمندان و افرادی كه به تعامل حداكثری با دنیا باورمند بوده و هستند، در گذشته و حال، چنین می اندیشند كه می توان به مذاكره با آمریكا دل بست و با آمریكا مثل همه دولتهای بزرگ دیگر، طرح تنش زدایی ساخت. رئیس جمهور حسن روحانی نیز به پشتوانه درك و تجاربش، همچون كسانی بود كه بر این نظر بود كه می توان با امریكا مذاكره نمود و به نتایج مذاكرات، هم امیدوار و دلبسته بود. حسن روحانی مذاكره با كدخدا را سفارش می نمود. مذاكره با كدخدا(آمریكا)، یك نظریه در مقابل مذاكره با كشورهای دست دوم، كم اختیار و پیرو(اروپا)، بوده است كه احیانا از تجربه دوره دبیری امنیت ملی روحانی و مذاكرات سعدآباد(۱۳۸۲)، حاصل شده بود. روحانی اتفاقا زمانی كه بر منصب ریاست جمهوری نشست، مذاكره با كدخدا را عملی نمود. ۲- محمدجواد ظریف چهره شاخصی بود كه تجاربش او را به این باور رسانده بود كه دنیای امروز دنیای چندجانبه گرایی است و بر همین اساس، چنین باور داشت كه می توان در یك تفاهم جهانی و در چارچوب تعامل با اروپا و آمریكا، به یك نتیجه مناسب دست یافت. ظریف دنیای امروز را دنیایی فراتر از یك جانبه گرایی تصور می نمود. به علاوه ظریف آمریكا را یك كل یكپارچه نمی دید، بلكه معتقد بود در آمریكا هم گروههای سیاسی بدخیم و خوش خیم، و تندرو و كندرو وجود دارند. انتظار و امید ظریف این بود كه در تفاهم با تعامل گرایان آمریكا(اوباما و كری)، می تواند به نتیجه قابل قبولی برسد. ۳- رهبر جمهوری اسلامی ایران، باوجود موافقت با مذاكرات در قالبی كه خود آن را "نرمش قهرمانانه" صورت بندی نموده بود، از آغاز معتقد بودند آمریكایی ها- چه دموكرات و چه جمهوری خواه- اساسا به لوازم مذاكره و آداب مذاكره پای بند نیستند. باور رهبری چنین بود كه آمریكایی ها، دستان مخملین را در مذاكره نشان می دهند اما رفتار گرگ صفتانه در پنهان انجام می دهند. مطابق چارچوب ذهنی رهبری و بدلیل بدگمانی به آمریكایی ها، دل بستگی به مذاكره به تنهایی كافی نبود. به همین جهت رهبر جمهوری اسلامی ایران پیش و هم زمان با مذاكرات، دو رویكرد مستقل و مكمل (سیاست های كلی اقتصاد مقاومتی و تقویت دفاع ملی)، را سفارش و پیشنهاد می كردند. ۴- حسن روحانی و ظریف باوجود بدگمانی ها، موفق شدند با رعایت خیلی از دغدغه ها و نظرات رهبری، توافق برجام را به تایید ۱+۵ برسانند و جمهوری اسلامی ایران نیز توانست در بازه ای از زمان از منافع این توافق مهم بهره مند گردد. شاید اگر اوباما همچنان در مصدر كار می بود، فهم روحانی و فرضیه ظریف از مذاكره با آمریكایی ها و اروپا، حالا به یك اصل تبدیل گشته بود و شاید امروز می شد مقامات بلندپایه كاخ سفید را افرادی متعهد به توافقات توصیف نمود. اما آمدن ترامپ در كاخ سفید، پیش فرض ها و گزاره های ذهنی حسن روحانی و هم نظران او را واژگون كرد بدین سان كه به نظر می آید امروز حسن روحانی و ظریف و دیگر علاقمندان به مذاكره با آمریكا، به همان جایی رسیده اند كه رهبر جمهوری اسلامی ایران قبلا بدانجا رسیده بود. امروز حسن روحانی و ظریف هم بدگمان شده اند... امروز روحانی و ظریف و بسیاری دیگر(امید، اصلاحات، اعتدال و...)، نه از سر ترس كه بواسطه درك جدیدشان، مذاكره با آمریكایی ها را مضر می دانند. حسن روحانی حالا كه تجربه مذاكره را از سر گذرانده است، در فهم جدیدش، به روشنی و صراحت، مذاكره با چاقوكش و دیوانه را حماقت تعریف می كند. روحانی كلید دار كنونی كاخ سفید را مصداق چنین توصیفی می داند. روشن نیست كه آیا روحانی و ظریف پیش بینی چنین روزی را می كردند اما شواهدی در دست است كه به باور این دو، رئیس جمهور بعدی آمریكا نمی توانست توافق را نابود كند. گویی تصور اولیه این بود كه سیستم منسجم سیاست خارجی آمریكا چنین اجازه ای به یك فرد(حتی در جایگاه رئیس جمهور)، نخواهد داد كه توافقی بین المللی و چندجانبه را به تعلیق درآورد... اروپا نیز همه اختیار و هویت خودرا به آمریكا، گره نخواهد زد. ۵- گذشت زمان اما نشان داد در سیستم آمریكایی هم یك فرد می تواند توافقی جهانی و مورد تایید كنگره را نابود كند! چیزی كه كسی فكرش را هم نمی كرد. بعلاوه روشن شد چندجانبه گرایی هم آن قدر بالنده و راسخ نشده است كه اروپا هویت مستقل خودرا از امریكا به منصه ظهور برساند... گویی همچنان جهان یك جانبه اداره می شود! ۶- در داستان مذاكرات برجامی با امریكا و اروپا، یك نكته روشن شد و آن اینكه گذشت زمان نشان داد كه دیدگاه مشروط رهبر جمهوری اسلامی ایران از مذاكره با آمریكا، درست بود. از سیستم نسبتا معقول و منسجمی مانند آمریكا، انتظار نمی رفت كه به ترامپ اجازه دهد برجام را به بایگانی بسپارد و اگر اروپا قابل اتكاتر بود، نباید چنین میشد. گویی چندجانبه گرایی هم هنوز میوه هایش آن قدر رشد نكرده است كه به آسانی قابل برداشت باشد! بدین سبب امروز این گزاره به راحتی قابل فهم است كه آمریكایی ها اساسا در مقابل ایران، عهدشكن اند و غیر متعهد!.. تلخ تر اینكه عهدشكنی نه تنها در مقابل ایران كه در مقابل جهان نیز برایشان قبیح نیست!... اروپایی های هم آنگونه كه تصور می رفت، مستقل و شفاف نیستند! البته در مقابل چنین برداشت و گزاره ای، نظر دیگری هم وجود دارد. تعامل گرایان معتقدند كه عملكرد بعضی از گروه های داخلی ایرانی، منجر به واكنش فعلی آمریكا شده است و ایران می توانست برجام را با سیاست عاقلانه تری به شكل قبلی ادامه دهد. سنجش صحت چنین برداشتی البته به تامل و مطالعات مستقلانه، نیازمند است. ۷- خیلی روشن نیست اگر هیلاری بجای دونالد می آمد، چه می شد... شاید حسن روحانی و ظریف خوش شانس نبودند كه بجای كلینتون با ترامپ مواجه گشتند... شاید اگر خلف صالحِ اوباما می آمد، فهم جدیدی از آمریكای متعهد و قابل اتكاء در ذهن ایرانی ها و انقلابیون پدید می آمد و شاید در چنان صورتی می شد روی آمریكای جدید حساب باز كرد! اما دونالد تصویر دیگری را نشان داد و آن اینكه آمریكایی ها، مذاكره پذیر نیستند و یا مذاكره ای صرفا با شرایط خودشان را می خواهند. گویی حق با انقلابیون است كه آمریكایی ها فقط زبان اقتدارگرایانه خودرا می فهمند. به باور انقلابیون پایدار، آمریكایی ها اگر مذاكره پذیر بودند باید در مقابل انعطاف های نسبی جمهوری اسلامی ایران، اندكی از لجاجت و اقتدارگرایی حداكثری شان دست می شستند. انقلابیون معتقد بوده و هستند كه دولت فعلی یا جریان حاكم فعلی در آمریكا، ایرانی حقیر و مطیع را می پسندد، آمریكا ایرانی بسان حاكمان سعودی را دوست می دارد... چیزهایی كه اگر هم كسی بخواهد، مطابق روانشناختی و مولفه های جمهوری اسلامی ایران، امكان شكل گیری آن هم بسیار بعید و دشوار خواهد بود. البته یك نظر دیگری هم وجود دارد و آن اینكه آمریكا هم كشوری مثل عربستان و هم كشوری مانند ایران را می خواهد تا بتواند اسلحه هایش را بفروشد و با تجارت اسلحه، اقتصادش را رونق بخشد. اگر ایران عربستان شود در آن صورت سود اقتصاد آمریكا، از تجارت سلاح چگونه باید جبران شود؟ ۸- حالا كه به رخ دادهای گذشته می نگریم، می فهمیم كه گویی روحانی و رهبر جمهوری اسلامی ایران، فرضیه خودرا به بوته آزمون گذارده بودند. رهبری انقلابی، نه به اصل مذاكره بلكه به آمریكا و اروپا چندان امیدوار نبودند اما روحانی و ظریف دیپلمات، خوش بین تر بودند، بااینكه كه روحانی كدخدا را بر مباشران كدخدا ترجیح می داد. روحانی در ۱۳۹۲ مایل بود مدلش را به آزمون گذارد. روحانی دیپلمات و معتدل، حالا مایل بود بجای مقابله با سیاست های آمریكا، با آمریكا مذاكره كند. بنظر، او ترجیح می داد بجای انقلابی بودن، دیپلمات شود. ظریف هم چندجانبه گرایی اش را می آزمود. امروز اما بعد از گذشت سال ها، هر دو فرضیه در بوته آزمایش و سنجش قرار گرفته اند. بااینكه هنوز آزمایشگاه و آزمایش ها استمرار دارد اما بنظر می رسد فرضیه بدگمانی به آمریكا، در شرایط كنونی، از ابطال پذیری كمتری برخوردار می باشد. گزاره متقن از تجربه سپری شده، این است كه مذاكره خوب و لازم است اما جمهوری اسلامی ایران باید خودرا در داخل هم مستحكم و استوار سازد. به عبارتی دیگر امروز می توانیم بر درستی نگاه تركیبی(نگاه به داخل و نگاه به خارج)، تاكید و وفاق نماییم. نگاه به خارج مفید اما كافی نیست. * صاحب نظر در حوزه برنامه ریزی و توسعه 223223
منبع: خبرگزاری نام
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب